بسیاری از مواقع در کلاس های درس حاضر نمی شد و وقت خود را صرف گفتگو با مریم می کرد، اما گویا هر چه بیشتر حرف می زد کمتر سیراب می شد. ساعت ها حرف با مریم برای او مانند لحظه بود. دوست داشت هیچ گاه زمان سپری نشود، اما لحظات مانند برق می گذشت. برای او چند ساعت ندیدن مریم مانند ماه و سال بود. مریم نیز حال و روز بهتری نداشت. او نیز فقط در کنارسعید آرامش داشت. بدون او عمر برایش معنی نداشت. گاه که امکان دسترسی حضوری وجود نداشت ساعت ها با هم چت می کردند، اما گویا این ارتباط آنها را برای یک ملاقات حضوری حریص تر می کرد.

سعید که از قریحه شعر خوبی برخوردار بود و اخیراً هم ذوق فراوانی برای شعر و شاعری پیدا کرده بود برای مریم ایمیل کرد.

جوانه زد نگاه تو

درون قلب من

شکوفه شد بهار شد

هزار لاله شد

رمید و بی قرار شد

دلم اسیر شد

اسیر یک نگاه شد

مثال آن پرنده ی قفس نشین

چه بی شکیب وُ دل غمین

نگاه کن مرا

نگاه تو مرا به اوج می برد، مرا به خواب شاپرک

به بی کرانه ها

نگاه کن مرا

که طاقتم تمام شد،

                دگر خوشی برای من حرام شد

نگاه کن مرا!

نگاه تو

زلال چشمه و خروشٍ رودخانه است

                   درون دل همیشه جاودانه است.

نگاه تو

لطیف تر ز گل، عظیم تر ز کوه

                 کبیر و با شکوه

زبان من چه ناتوان ز وصف تو

تو ای چراغ چشم من

    ببین که اشک

         بوسه می زند تو را

                            نگاه کن مرا

که بی نگاه تو، دلم شکاف می خورد

 

(عصری. رضا)  

منیره کردلو مسئول مرکز مشاوره صبا تمام سعی خود را برای برخورداری شما از مشاوران و روانشناسان مجرب نموده و آماده عقد قرارداد با مدارس دوایر دولتی و غیر دولتی می باشد.

:: برچسب‌ها: معرفی کتاب ,
:: بازدید از این مطلب : 187

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

ن : منیره کردلو ت : چهار شنبه 9 بهمن 1392 نظرات ()