وقتی قرار می شود خودمان را تغییر دهیم


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



علاقه مند به طرح چه مطالبی دراین وبلاگ هستید؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 215
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 216
بازدید ماه : 477
بازدید کل : 300958
تعداد مطالب : 586
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1


 به هرحال با مراجعی وسواس گر و افسرده و بسیار مقاوم روبرو هستیم. از مراجع پرسیده شد و اگر از من جمله "مرگ او را بپذیر" را بشنوی چه اتفاقی می افتد. مراجع گفت همین الان مرکز شما را ترک می کنم و پشتم را هم نگاه نمی کنم. برای شکستن مقاومت مراجع با وجودی که تمام حرکت ما به سوی پذیرش خواهد بود به مراجع گفته شد و تو جمله بپذیر از من نخواهی شنید.

به مراجع گفته شد الان با چند گزینه روبرو هستیم. وضعیت روحی خودت، رابطه بین فردی با دختر و همسرت و موضوع  افت درسی دخترت. کدامیک از اینها برایت اولویت دارد؟ مریم با اعتماد تمام گفت: موضوع درس دخترم اولین اولویت است. چون درس ساناز با وجود آنکه در مدارس ویژه درس می خواند و با بیماری درگیر بود عالی بود و معدلش بالای نوزده بود. برای ایجاد دلگرمی گفته شد: پس معلوم می شود مادر مسئولی بودی و با کمک تو ساناز در درسش اینقدر موفق بوده و حالا می خواهی الناز نیز مانند او باشد. سپس ادامه داده شد و اگر الناز در درس هایش موفق تر باشد این چه معنایی برای تو دارد؟ مریم ادامه داد یعنی من آنقدرها هم بی عرضه و بی کفایت نیستم. پس از جمع بندی جلسه و اینکه از بین سه خواسته ترجیح می دهد در مورد مشکل فرزند کار شود از مادر خواسته شد دخترش را که در اتاق انتظار است صدا بزند و مادر بیرون باشد. پس از داخل شدن الناز در اتاق و برقراری رابطه عاطفی که مدتها از آن محروم بود از خواسته او پرسیده شد و او هم اذعان داشت اگر مدرسه به خاطر ضعف درسی ام کمتر فشار به مادرم وارد کند، قطعاً اوضاع او و مادرش بهتر خواهد بود. پس از بررسی معلوم شد او دچار اختلال یادگیری در دیکته است. با حضور پدر و مادر در جلسه و ایجاد رابطه درمانی با پدر به آنها گفته شد کار در این خصوص در حوزه تخصص یکی دیگر از همکاران مرکز صبا است و الناز کار را با او ادامه خواهد داد و پدر و مادر درمان را با من ادامه خواهند داد.

هر سه احساس رضایت داشتند چرا که برای مادر کامل گرایی مثل او مشکل درسی و فشار مدرسه بار روانی خانواده را چند برابر می نمود.

در جلسات بعدی کار الناز با یکی از متخصصین پیش می رفت واحساس خوب در الناز کمک فراوانی به سیستم خانواده بود. جلسات انفرادی و زوجی پدر و مادر هم پی گیری شد.

در یکی از جلسات فردی مریم از او خواسته شد حالا روی موضوعات فردی متمرکز شویم. پس از توافق ازمریم پرسیده شد. پس ازمرگ الناز چکار کرده است. مادر گفت: قبلآ هر روز بهشت زهرا می رفتم و همسرم هم که راننده آژانس است مجبور بود در سرمای زمستان با من بیآید چون می دانست اگر او نیآید من خودم تنها خواهم رفت. با خودم پتو می بردم و ساعتها روی قبر می انداختم تا ساناز گرمش شود و بعد از ظهر بر می گشتیم و تمام مدت را گریه می کردم و از او عذر خواهی می کردم که اسباب مرگش را با ازدواجمان فراهم کردیم. از بس این کلمه را تکرار کرده ام با وجود عشق مثال زدنی همسرم او هم از من خسته شده و جدیداً افسرده شده وشب تا صبح نمی تواند بخوابد و سیگار همراه خوبی برای او شده است. همه کارهایی را که انجام داده بود روی تخته می نوشتم. دوباره سؤال کردم دیگه چکار کردی؟ مریم جواب داد اکثر شبها تا صبح بیدارم و خوابم نمی بره به همین خاطر صبح ها تا ساعت 10 می خوابم. بعد هم یک گوشه می نشینم و بدور از چشم همسرم با عکس دخترم ساعتها حرف می زنم البته اگر بهشت زهرا نروم. الان هفته ای سه روز بهشت زهرا می روم. از مراجع پرسیده شد پس کی غذا درست می کنی؟ یا خانه را نظافت می کنی؟ گفت ماههاست که  سراغ گاز نرفته ام همسرم فست فود و امثالهم می گیرد. خانه ام هم گند گرفته. اگر همسرم به خانه دست نزند، ما در زباله دانی زندگی می کنیم حوصله شستن ظرفها را ندارم و او خودش ظرفها را می شورد و اگر ظرفها توسط او شسته نشود، برای هفته ها در آشپزخانه باقی می ماند. بعد همه موارد گفته شده نوشته شد. و او ادامه داد دو هفته یکبار به زورِ همسرم حمام می روم. بعد سؤال شد اگر قرار بود ما یک عصای جادویی داشتیم و آن را بکار می بردیم تا یک معجزه اتفاق بیافتد آن چه بود؟ گفت من حالم بهتر باشد تا الناز بتواند بهتر درس بخواند. گفتم دیگه؟ گفت: من بهتر باشم تا همسرم بتواند سر کار برود. بعد روی قسمت دیگر تخته نوشتم خواسته ها و لیست گفته شده را اضافه کردم و روی قسمت قبلی نوشتم داشته ها. بعد دو گویی را که در مرکز داریم برداشتم و یکی را با عنوان خواسته ها و دیگری را با عنوان داشته ها. به او نشان دادم و گفتم تو می خواهی اوضاع  تو خوب باشد تا الناز موفق تر باشد و خوب درس بخواند و همسرت هم بتواند سر کارش برگردد. اما کارهایی را که برای این خواسته انجام می دهی اینهاست و گفتم هفته ای سه روز بهشت زهرا می روی، به ظاهرت نمی رسی، به خواراکتان نمی رسی، به کیفیت محل زندگی نمی رسی، با کسی رفت و آمد نداری، ساعت ها گریه می کنی. دوباره پرسیدم چه مدت است این کارها را می کنی گفت شانزده هفده ماه. گفتم قرار است چند تا از این شانزده ماه تکرار شود؟ و آیا تکرار این رفتار تو را به خواسته ات می رساند؟ قدری فکر کرد و گفت: نه و شروع به بهانه و دلیل تراشی کرد پس از کنار زدن آنها  تأکید بر عدم رسیدن به خواسته ها، گفته شد چه کار مؤثرتری می توانی انجام دهی تا به خواسته هایت نزدیکتر شوی؟ گفت نباید کارهایی را که میکردم انجام دهم اما هیچ انرژی ندارم.به بهانه تراشی مراجع توجه نشد. و سپس پرسیده شد اگر چه کاری انجام دهی ساناز خوشحال تر می شود و برای او و تو مؤثر تر است؟ مریم جواب داد نمی دانم. از آنجایی که می دانستم ساناز و الناز هر دو دچار اختلال یادگیری بودند گفتم می خواهی کار کنی که ساناز جاودانه شود؟ گفت منظورتان را نمی فهمم. گفتم آنطور که برایم تعریف کردی ساناز از نظر فهم و درک و برخورد و اخلاق زبانزد خاص و عام بود و محله ای برای مرگ او سوگوار شدند و گریستند و همه این نوجوان سیزده ساله رابه متانت و خانمی یاد می کنند. تعجب کرده بود منتظر پیشنهاد من بودم.

موضوعی را که دکتر صاحبی از مرگ دو جوان در سرنگونی هواپیما را گفته بود برایش تعریف کردم و اضافه کردم آن دو جاودانه شده اند میخواهی ساناز مثل آنها باشد و نام و خاطره او باقی بماند؟ برق در چشمانش پدیدار شد بی تابانه منتظر بود. گفتم می خواهی به بچه هایی که مثل ساناز بودند کمک کنی گفت: آره اما من هیچ آموزشی ندیده ام گفتم این قسمت را من به تو خواهم گفت و بعد ادامه دادم با یکی از همکاران هماهنگ خواهم کرد به تو آموزش دهد آیا متعهد می شوی دنبال کنی تعهد صدر در صدی داد. گل از گلش شکفته بود گویا وعده بهشت داده شده بود با مسرت تمام مرکز را ترک کرد.موضوع با دکتر سعید منش درمیان گذاشته شد ایشان که سالها در این خصوص کار کرده بود، با دل و جان پذیرفت که بطور رایگان آموزش دهد. جلسات آموزشی او با دکتر سعید منش هفته ای دو بار تشکیل شد و با توجه به هوش سرشار او که قرار بوده در پزشکی تحصیل کند وانگیزش بالا به سرعت و با انگیره عالی ادامه پیدا کرد و بعدها دکتر بخش آموزش کودکان LD را پس از تشخیص و در میان گذاشتن شیوه کار توسط مریم ادامه می داد. در این اثنی مشاوره های زوجی وفردی ادامه یافت و پس از شرکت در کارگاه 12 ساعته نظریه انتخاب اوضاع به سرعت بهبود یافت ودر حال حاضر ایشان در مدرسه ساناز به درمان کودکان با این اختلال مشغول است و اوضاع شغلی همسر با تغییر شغل بهتر است. با تغییر مسکن و برقراری این ارتباط با فامیل که بسیار هم پر جمعیت است اوضاع بسیار خوب پیش می رود. الناز هم با درمان و آموزش های مادر اوضاع عالی دارد خانواده شادمان و پویا ادامه زندگی میدهند.

با توجه به PLAN 2  بودن موضوع ارزشهای مادرانه که عدم مرگ فرزند و بهترین مراقبت از او تبدیل ارزش های دیگری از جمله جاودانه شدن فرزند شد و به جای منفعل بودن و با افسردگی کردن کاری انجام  ندادن از او خواسته شد رفتار مؤثر داشته باشد و با پذیرش واقعیت (که سعی داشت از آن فرار کند و اصرار به عدم بکارگیری واژه داشت) رفتار جدید و مؤثر داشته باشد.       

 


منیره کردلو مسئول مرکز مشاوره صبا تمام سعی خود را برای برخورداری شما از مشاوران و روانشناسان مجرب نموده و آماده عقد قرارداد با مدارس دوایر دولتی و غیر دولتی می باشد.

:: موضوعات مرتبط: تجارب مشاوره ای , ,
:: برچسب‌ها: تجارب مشاوره ای ,
:: بازدید از این مطلب : 280
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : منیره کردلو
ت : یک شنبه 20 بهمن 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');